جدول جو
جدول جو

معنی رسد کر - جستجوی لغت در جدول جو

رسد کر
تقسیم کننده، بخش کننده، مقسم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ سَ وَ)
دارای رسن:
ای کعبۀ جهان گرد ای زمزم رسن ور
زرین رسن نمایی چون زمزم آیی از بر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ)
رسن کشنده. کشندۀ طناب. آنکه سر طناب گیرد و بجایی کشد:
آن رسن کش به لیمیاسازی
من بیچاره در رسن بازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ سَدْ)
در اصطلاح پیشاهنگی، رئیس یک رسد پیشاهنگی. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
رودی است در استرآبادرستاق در شمال و مشرق شهر استرآباد. (سفرنامۀ مازندران رابینو ص 81 و ترجمه آن ص 113)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
نام رودی است که از کوهستان شمال غربی ری و ارتفاعات کندوان سرچشمه می گیرد و پس از بهم پیوستن آبها بسوی شهر کرج جاری میشود و بلوک شهریار و ساوجبلاغ و جز آن را مشروب می سازد. (از ناظم الاطباء). از کوه کلون بسته (از سلسلۀ البرز) سرچشمه می گیرد و از ساوجبلاغ و شهریار و پشاپویه می گذرد و به دریاچۀ قم می ریزد. قسمتی از آب این رود در تهران مصرف می شود و برای استفاده بیشتر از آن در سالهای اخیر سد بزرگی در مسیر کوهستانی آن رود ساخته اند بنام سد امیرکبیر (یا سد کرج) گنجایش این سد 205میلیون متر مکعب و تولید برق آن 149میلیون کیلووات در سال است. ارتفاعش 180 متر و هدفش تنها آبیاری زمینهای کشاورزی نیست، بلکه بمنظور تعدیل جریان آب مشروب تهران و ایجاد برق اضافی شهر تهران است. مخارج این سد جمعاً در حدود 415میلیارد ریال بوده است. رجوع به فرهنگ امیرکبیر و ایرانشهر ج 2 ص 1580، 1990، 2016 و کرج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رسد یار
تصویر رسد یار
رئیس یک رسد پیشاهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع بازیبازی کنان حدودا به تعداد ده نفره در هر دسته
فرهنگ گویش مازندرانی
نام بخشی از زمین های بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
شیری که دیر به کره تبدیل شود
فرهنگ گویش مازندرانی
ریزکننده، خرد کننده
فرهنگ گویش مازندرانی
آبدار
دیکشنری اردو به فارسی
به طور خراش دهنده، با مالش
دیکشنری اردو به فارسی